دستانم را بهم می مالم...
کمی خودم را جمع تر میکنم...
ولی چه میشود؟ پاییز است و سرمایی که به عمق استخوان ها رسوخ میکند...
نگاهی به ابرهای سرگردان می اندازم...
و محو میشوم در سرگردانی شان...
این روزها حتی یک چای رفاقت میچسبد...
روزگارتون به بلندی شب های پاییز...
پاییز با تاخیر مبارک:)
سلام
ممنون که سر می زنید به وبلاگ حقیرانه ی ما
فکر نمی کنید دوز ننوشتنون داره بالا میره!!؟؟
سلام ممنون سر میزنید.
اره خب :| یه مدت انگار حسش نیست اپ کنم:d