دل نوشته

دل نوشته

یاد ایامی که درگلشن فغانی داشتیم
دل نوشته

دل نوشته

یاد ایامی که درگلشن فغانی داشتیم

....

توی برهه ای از زندگیم هستم که باید مهم ترین تصمیم زندگیم رو بگیرم

فکرم کامل مشغوله ... کسی رو که همیشه دوست داشتم  حالا جلو اومده ...

کسی رو که هیچ وقت انتظار نداشتم دوباره بیاد...

وقتی باهاش حرف میزنم ... وقتی توی چشم های هم نگاه میکنیم و لبخند میزنیم ، حس آرامش میکنم.

حس میکنم خیلی با هم نقاط مشترک داریم  

حس میکنم در کنار هم میتونیم طعم واقعی خوشبختی رو بچشیم

با اینکه خیلی استرس دارم ولی سرشار از حسای خوبم 

امیدوارم هرچیزی که به صلاح هردومونه پیش بیاد 

نمی دونم هنوز به اون بلوغ انتخاب رسیدم یا نه ؟! 

نمی دونم از پس مشکلات زندگی بر میام یا نه ؟!

نمیتونم تصور کنم درس و همزمان بچه داری چقدر میتونه سختی داشته باشه ؟!

ولی  با تمام این توصیفات دلم میخواد که به جنگ مصائب برم 

دلم میخواد همه چیزو تجربه کنم و خیلی چیزا رو خودم بسازم

از خدا کمک میخوام 

بازم میگم هرچیزی که خیره امیدوارم پیش بیاد



تسلیت

به عنوان عضو کوچکی از جامعه پزشکی واقعا متاثرم و تسلیت میگم به کل جامعه و خانواده داغدارشون

دکتر پیرزاده فوق تخصص انکولوژی :



نامه دکتر سید مصطفی حسینی متخصص قلب و عروق - روزنامه آفتاب مورخه 1/9/93

درددلی با جناب آقای وزیر محترم بهداشت

آقای وزیر ، من پزشکم ، هفده سال پیش تصمیم گرفتم با اختیار خودم ، جوانیم را در قارچ و انگل گذراندم.دوست داشتم بگردم ، بخندم ، دوست داشتم همه چیز را تجربه کنم. معاینه شکم را یاد گرفتم و به جای موسیقی و ساز و آواز ، صداهای قلب را تمرین کردم. کاست هایش را جمع کردم و گوش دادم. همان روزها که آناتومی جمجمه را یاد میگرفتم، موهای خودم کم پشت شد، داشتم پزشک می شدم. آرام آرام بدون آنکه بفهمم روز و شبم یکسان شد، تاریکی  و روشنی ام ، جمعه و شنبه ام ، زمستان و تابستانم را نفهمیدم و شدم یک روپوش سفید ، داشتم پزشک می شدم.

دوران نامزدی ام را در پاویون بیمارستان بودم ، درست همان وقت که کسی داشت برایم نامه عاشقانه می نوشت ، به کسی تنفس دهان به دهان میدادم. داشتم پزشک می شدم. آقای وزیر !! برای من خط و نشان نکشید ، من سالهاست میان آدم ها گم شده ام ، من با مریض هایم گریسته ام و با آن ها خندیده ام.نیمه های شب درست همان موقعی که مادرم از دوریم گریست ، خندان احوال مادر کسی را پرسیده ام. درست همان وقت که پدرم دلتنگم شده بود، تلاش می کردم آدمی دلتنگ پدرش نشود. آقای وزیر!! برای من تعرفه ننویسید ، دستمزد مرا بیماری که خندیده است حساب کرده ، بیماری که روی دو پایش ایستاده است و با هر ضربان قلب بیماری سکه ای به قلک من انداخته اند.آقای وزیر!! برای من مامور بگذارید زیرا نفس های بیمارم را میشمرم ، نبض بیمار زیر دست من است که در زندگی من جاریست ، من همه زندگیم روی میز است ، حالا هفده سال است دلخوشیم ، دلخوشی یک مادر است . آقای وزیر درکتاب تعرفه شما تعرفه گریستن با بیمار چقدر است ؟ تعرفه ویزیت نیمه شب ، وقتی فرزندت به پایت آویزان است که نروی ، چند می شود؟ آقای وزیر من کل زندگیم را با این آدم ها سپری کرده ام ، این آدم های مهربان را به من بدبین نکنید، بگذارید دستان من شفابخش باشند و شفابخش بمانند. آقای وزیر مرا جریمه کنید ، من یک نفر را نجات دادم و نان محلی گرفتم ، من تا صبح بالای سر کسی ماندم و تخم مرغ محلی خانگی گرفتم ، من پدر و مادرم را تنها گذاشتم  ، کشک و خرما دشت کردم. آقای وزیر من این آدم ها را دوست دارم ، من خواب مریض ها را می بینم ، این ها به من اعتماد دارند ، آقای وزیر همه چیز را خراب نکنید. من تمام زندگیم  در راهرو های کفپوش و زیر لامپ های نئون گذشته است. من با مرگ خوابیدم ، مرگ موسیقی زندگی من شده است. مرا از چه می ترسانید ، من سال هاست از صدای زنگ تلفن می هراسم  که آیا کسی سینه اش نسوخته باشد ، نفسش تنگ نشده باشد. من از جریمه و  مامور و توهین شما نمی ترسم ، من از بی اعتمادی می ترسم آقای وزیر آدم  ها را نسبت به من بی اعتماد نکنید ، آقای وزیر !!!


پ.ن : تسلیت به کل جامعه برای  مرگ تلخ دکتر پیرزاده

" یا "

زندگی همیشه صحنه انتخابه ... انتخابای سخت ... به قول یک کلیشه معروف " بودن یا نبودن " 

توی زندگی همه چی به یک " یا " ختم میشه ... 

وچقدر سخته وقتی برگردی به عقب و بگی ای کاش میمردم و این "یا" اتفاق نمی افتاد

گاهی وقتا هیچ کس اندازه خودت ، کلافت نمی کنه!

چقدر جانکاهه که گاهی اوقات نتونی  جلوی خودتو بگیری... جلوی دلتو بگیری...

و  کاری کنی که بعدا حتی به خودت جرات فکر کردن بهش رو هم ندی..

بعد با خودت میگی : 

این بارم من بودم که بازنده بازی " یا " شدم!

تنها چیزی که در انتخابش هیچ وقت شک به خودم راه ندادم  مرگ بود

اگه حق انتخابی داشتم بین مرگ یا زندگی همیشه مرگ رو انتخاب میکردم

انتخابی که باعث میشه بعدش دیگه هیچ انتخابی نکنی 

که خداحافظی کنی با هرچی " یا " عه!

دل نوشته های قدیمی

عاشق رو برعکس کنی میشه قشاع
معنی قشاع در لغت نامه دهخدا : دردی که انسان را مایوس میسازد
نکته اخلاقی: عاشقی تهش یأسه!!!


راست میگن ک جواب خیانت، خیانته!!!
من به تنهاییم، که تنها همدمم بود خیانت کردم و دوستانم به من!!!



پایان ماجراست شلیک کن رفیق
تاخیر نا به جاست شلیک کن رفیق
من با کمال میل رو به گلوله ام
این تیر بی خطاست شلیک کن رفیق
از چند روز پیش حس کرده ام که مرگ
اجرای انتهاست شلیک کن رفیق
فهمیده ام که حذف یا قتل عمد من
راه نجات ماست شلیک کن رفیق
ژانر و سیاق جبر وسترن محض بود
پایان همین فناست شلیک کن رفیق
اما دویل نداشت وسترن انتها
یک کلت بین ماست شلیک کن رفیق
من باختم قبول تقصیر عشق بود
ناگفته بر ملاست شلیک من رفیق
من خسته ام بجنب فرصت نمانده است
تقدیر هم نخواست شلیک کن رفیق
اصلا مهم نبود تقدیر دست ساز
کلتت چه خوش صداست شلیک کن رفیق



آخ دلم هیشکی کنارت نیست سر کن با خودت
زیر و رو شو دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافت میکنه
از خودت باشو خودت باشو سفر کن با خودت
.
.
.
سر بچرخونی مسیر روبه روتو باختی
از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت
تنها موندی با خودت با دشمنت با دوستت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست سر کن با خودت

سیاوش قمیشی