تا آســــمان

دل نوشته

تا آســــمان

دل نوشته

خستگی 23 سال زندگی...

مرگ از درون...

زنده ی, مرده...

و این زندگی تا کی ادامه خواهد داشت؟ وقتی من از درون مرده ام...

وقتی توانی برای ادامه دادن ندارم... 

و وقتی احساس پوچی میکنم...

پوچی مطلق...

شده است زندگی من...

کاش حداقل یک نفر می آمد و میان این همه پچ پچ های کشنده, سرزنشم میکرد... و من میان سرزنش هایش خورد میگشتم... کاش یک نفر رو به رویم می ایستاد حق را از میگرفت... و مرا مقصر میخواند...

تا آن وقت به غرور شکسته ام بربخورد.... بربخورد و کاری کنم...

بایستم و مطمئن قدمی بردارم... قدمی برای زندگی کردن...

قدمی برای زنده شدن...


کاش این تنبلی لعنتی دست از سرم بردارد.... یکسال شده است... و من ساکن مانده ام... بدون هیچ پیشرفتی... همچون برکه ای بی تحرک....

و خسته گشته ام از دنبال کردن بهانه ها...

 و خسته ام از زندگی کردن...


پ.ن: هر سال با تولدم مرور میکنم یکسال زندگیم رو... میتونم بگم امسال بییی فایده ترینش بوده... بی حرکت ترینش بوده... هیچ پیشرفتی نداشتم. و هیچ قدمی برای اینده برنداشتم... حس ناراضی بودن از خودت کشنده ترین حس های دنیاست... و من ناراضی ام... از بهانه های الکی... از تنبلی های هر روز... از زندگی بدون تلاش...


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد-م دوشنبه 15 شهریور 1395 ساعت 16:37 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام
تولدتون رو به شما تبریک میگم
نارضایتی از شرایط موجود اگه باعث تغییر و آغاز یک مسیر بشه مفید و خوب هست در غیر این صورت فایده ای نداره!میشه مثل ناامیدی و کم کم آدم رو به زانو در میاره!
ناراضی باشید اما ناامید نه!

سلام ممنون , ولی اواخر شهریور میشه تولدم!!!:d آره قبول دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد